تلخک

تلخک کانال ایتایی

علامه طباطبایی

سید محمد حسین طباطبایى معروف به علامه طباطبایى مفسر بزرگ و مشهور دوران معاصر است. شرح حال خودنوشت ایشان چنین است: در سال 1281 شمسى در تبریز در میان یک خانواده عالِم متولد شدم. در پنج سالگى مادر و نُه سالگى پدر را از دست دادم. پس از درگذشت پدر به مکتب و پس از چندى به مدرسه فرستاده شدم و تقریباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسى و تعلیمات ابتدایى بودم.

اساتید

سال 1297 وارد علوم دینى و عربى شدم و به سال 1304 براى تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمى نجف گردیدم و به مجلس درس مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانى( ره)، مرحوم آیت الله نایینى، مرحوم آیت الله آقاى سید ابوالحسن اصفهانى رفتم. کلّیات علم رجال را نیز پیش مرحوم آیت الله حجّت کوه کمرى، فلسفه را نزد حکیم و فیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سید حسین بادکوبى موفق شدم. منظومه سبزوارى و اسفار و مشاعر ملا صدرا و دوره شفاى بوعلى و کتاب اثولوجیا و تمهید ابن تُرکه و اخلاق ابن مسکویه را خوانده ام. مرحوم بادکوبى امر فرمود که به تعلیم ریاضیات بپردازم و لذا به درس مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانسارى که ریاضیدان زبردستى بود، حاضر شدم.

سال 1314 بر اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به مراجعت شده، به زادگاه اصلى خویش( تبریز) برگشتم و ده سال و خُرده اى در آن سامان به سر بردم که حقّاً باید این دوره را در زندگى خود دوره خسارت روحى بشمارم، زیرا بر اثر گرفتارى ضرورى به معاشرت عمومى وسیله تأمین معاش( که از مجراى فلاحت بود) از تدریس و تفکّر علمى( جز مقدارى بسیار ناچیز) بازمانده بودم و پیوسته با یک شکنجه درونى به سر بردم. در سال 1325 از سرو سامان خود چشم پوشیده، زادگاه اصلى را ترک گفتم و متوجّه حوزه قم گردیده، بساط زندگى را در این شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمى را از سر گرفتم و تا کنون که اوایل 1341 مى باشد، روزگار خود را در این سامان مى گذرانم. در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادى به ادامه تحصیل نداشتم و از این روى هر چه مى خواندم، نمى فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن، یک باره عنایت خدایى دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگى و بى تابى نسبت به تحصیل کمال حسن نمودم.

علامه طباطبایى این زندگى نامه را در سال 1341 نوشت و حدود بیست سال بعد، در قید حیات بود.

وفات‏

در آبان 1360 مطابق محرم الحرام 1402 به لقاءالله پیوست و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه( س) به خاک سپرده شد.

آثار

از علامه طباطبایى علاوه بر تفسیر مشهور المیزان آثار زیر بر جاى مانده است: سنن النبى، اصول فلسفه یا روش رئالیسم، کتاب توحید( شامل سه رساله)، نهایة الحکمه، بدایة الحکمه، شیعه در اسلام، قرآن در اسلام، وحى یا شعور مرموز، حکومت در اسلام، اعجاز، على و الفلسفة الالهیه، حواشى بر کتاب کفایة الاصول، حواشى بر کتاب الانصار الاربعه ملاصدرا، تعلیقاتى بر شش جلد اول تا ششم بحارالانوار و رساله‏هایى که منتشر نشده است.

 

 

خفتم کردن

زنگ عربی بود معلم عربی مون اقای.....هر کاری داشت می گفت من انجام بدم بعدش هم هی تشویقم می کرد مثلا از روی درس می خوندم رسیدم به جایی که آیه ی عربی بود بعدش آیه رو که خیلی هم سخت نبود خوندم بعد که تموم شد معلممون گفت آفرین خیلی خوب خوندی بعدش یه کارت امتیاز بهم داد . وقتی تموم شد معلممون چنتا جمله ی عربی نوشت گفت معنی کنیم من معنیم رو تموم کرده بودم که معلممون گفت کی می خواد معنی رو بگه من دستمو گرفتم بالا به من اشاره کرد و گفت معنی کن منم آیه رو خوندم و معنی کردم بعد دوباره گفت آفرین و یه کارت امتیاز ددیگه بهم داد آخر زنگ بود،بعدش گفت می خوام دانش آموز نمونه ی کلاس رو معرفی کنم بعد بلند اسم منو خوند و یه کارت امتیاز دیگه بهم داد.

حالا لابد می گین کجا خفتم کردن الان می گم                                                                   زنگ تفریح که خورد چند نفر از هم کلاسی هام اومدن و یقه ی منو گرفتن گفتم چی شد 

یهو دیدم با چشمای پر خون نگام کرد و گفت اقای .....چرا همش به تو می گه افرین بعد اون وقت حتی اسم منو هم نمی دونه بعد چنتا چگ افسری حواله ام کرد 

هیچی دیگه آخرش هم هرچی کارت امتیاز گرفتم کوفتم شد

 

اینرنت وصل شد البته فقط....

اینترنت ثابت کاملا وصل شده 

ولی مال گوشی ها نه

عقده هام ریخت

حتما شده که از یه نفر بدتون بیاد و ازش عقده داشته باشین. حالا این عقده می تونه از هرچی باشه عقده ی من از این بود که هی چقولی منو می کرد و مسخرم می کرد. هم کلاسیم بود خیلی هم درس بد بود یعنی می فهمید ولی همش تنبلی در می آورد سز کلاس حواسش پرت بود به کلاس هم گند زده بود 

امروز سر زنگ ریاضی ترین هایی که معلم سر کلاس حل کرده بود رو ننوشته بود بعد معلم فهمید و اوردش نیمکت اول کنار من گفت حواست باشه هرجا ننوشت به من بگو                                                                                                                                                           بعد منم تا یه خط نمی گذاشت به معلم می گفتم بعد اخرش از بس ننوشت یه نمره ی منفی گرفت و ریاضیش که 5/5 بود شد 3/5 حالا لابد می گی چجوری 2 نمره کم گرفت زنگ فارسی هم اصلا حواسش نبود و بجای صفحه ی 36 صفحه ی 72 رو باز کرده بود بعد اول معلم نمی خواست نمرشو کم کنه ولی چون دروغ گفت که همین الان باد کولر زد به کتابش صفحش عوض شد از نمرش کم شد لابد این دفه می گی چجوری سر زنگ فارسی از نمره ریاضیش کم شد

اینو میزارم تا خودتون توی نظرات حدس بزنید

 

 

کمک

دچار بنبست ذهنی شدم یکی کمک کنهcrying

پیگیری فوتبال

امشب هم مثل فردا شب مسابقات فوتبال پیگیری شد در همین زمینه تعدادی از روزنامه ها مطالب دیگری را پیگیری کردند که به ما ربطی ندارد و همین طور که می‌دانید ما در زمان مهم به سر می بریم و بر مخالفت خود تاکید می‌کنیم ولی سه نفر تروریست مسلح به علت کشتن تعداد مرغ کرک را به قتل رساندن و ما نباید وحدت میان مرغ ها را بر هم بزنیم چرا که شورش های اخیر گورخر موجب ایجاد برق فشار قوی در محیط گرداگرد آن شده است ما نباید مدارس الکی را تعطیل کنیم چون گرمای هوا به شدت خوب شده و ما نیز از مخ خود استفاده نکرده آنها را دست نخورده رها می کنیم چرا که هوای بهاری حالت قناری به مزاج این حقیر ملایم نمی‌افتد پس ای خردمندان بی فرهنگ بدانید و آگاه باشید که آب شور مورد تایید نیست و ما در نهایت به آنها می رسیم دیگر عرضی نیست به غیر از چیز                             امضا                      پیر خرابات افتاده در باغات

بالاخره وصل شد

بالاخره وصل شد 

سیم جارو برقی به پریز برق وصل شدdevil

الکی دلت رو صابون نزن 

حالا حالا ها مونده تا اینترنت وصل بشهlaugh

اگه جرعت داری بیا جلو

اگه جرعت داری بیا جلو

همسر ملا نصرالدین زن چاق و بسیار بد اخلاقی بود وهمیشه شوهرش را اذیت می کرد و او نیز بسیار زنش می ترسید .

روزی دعوای آها با گرفت و زن ملا نصرالدین چوبی گلفت برداشت و به طرف او حمله برد.

ملا نصرالدین بیچاره هم از ترس به زیر تخت رفت زیرا می دانست که زنش بدلیل چاقی نمی تواند به زیر تخت برود. برای همین مدام فریاد می زد جرعتشو داری بیا جلو.

نتیجه : احترام به دیگرا مخصوصا پدر مادر خواهر برادر همسر و فرزند واجب است تا زمانی که انسانیت

اجزه می دهد باید به دیگران احترام گذاشت و صد البته احترام باید دو طرفه باشد

 

به نظر شما ملا نصرالدین با زنش و مشکلاتش چه کند؟ 

 

 

 

معما ی فوق طلایی

عمرا دیگه اینو حل کنی :)

 

معما طلایی

اگه می تونی حلش کن :)

اینجا میتونید نوشته های تلخک رو بخونید :)
امیدوارم از حضور در اینجا لذت ببرید :))
خوشحال میشم با نظراتتون من رو یاری کنیذد :)))

فقط همین ...
در پناه حق باشید ان شاءالله :)
Designed By Erfan Powered by Bayan