تلخک

تلخک کانال ایتایی

شبی در خلوت گاه فکر

امشب حالم گرفته و مقداری از سرم دود بلند می‌شود اصولا من آدمی گاو هستم چون در میان آدم ها زندگی می کنم ای کاش هیچ وقت مغرور نمیشدم و هیچ نمی فهمیدم و مثل همه اوباش و اراذل کله ام را در لاک خودم می گذاشتم پس به این نتیجه می‌رسم اگر لاک پشت بودن دیگر مشکلی نداشتم اندر حکایت زندگی من همیشه گوسفندانی بودند که چمن دلم را می جوند من از همه قصابان تشکر می‌کنم که گوسفندها را می‌کشند ای کاش تمام شوند ولی نمی دانم که زندگی زیباست و من چون زیباپسند هستم دوست دارم زندگی می کنم عزیزان بدانید که من نادانم و به همین دلیل اراجیفی تحویل خودم می‌دهم کی می رسد که من نیز الاغ نباشم کاش در سینه دلی داشتم که در آن یک بخاری گازی روشن بود دیگر مجبور نمی شدم کاپشن بپوشم یاد آن روزی به خیر که تکه چوبی در دلم آتش گرفت نمی‌دانم کدام بی انصاف با آفتابه روی ان آب ریخت و گذاشت دوباره یخ بزنم امروز به خودم گفتم عمو جان اخم ابرویت کجا رفت همه مطالبی می‌نویسند و در آن ادعا می‌کنند که فارسی را پاس می‌دارند و به همدیگر نشان می دهند ولی این فقط یک ادعاست که خود را مشغول می کنند چقدر گناه دارند ولی من می‌خواهم فارسی پاس ندارم و آن را کرنل بدارم شاید خللی حاصل شود و ما رستگار شویم دیگر داشتم با شیطان بحث می کردم به من گفت فلانی چقدر تو نادانی میدانی که من می دانم آنچه تو میدانی آنگاه آن را گوش می‌کنم و برملاجت می کوبم گفتم که باور ندارم می‌دانید چرا چون همیشه در فکر قناری هایی هستم که مثل ارگ بخوانند و به جای بال دو آیینه ی نامرئی داشتند تا که مطالب به حالت جدی رسید می‌خواهم اعلام کنم که روزی که متولد شدم یکی مرد و به همین دلیل دلایل دیگری نمی آورم و اگر بدانید چقدر عزیزید احتمالاً دیوانه می شوید پس بروید و دیگر برنگردید من نیز می روم تا شاید خود را در لنگه جوراب خودم بجویم که جایی بهتر از آنجایی که می گویند نمی روند نیست

امضا     مرده متحرک

آن شب که باران بارید :)

باران از موادّ پرفایده ای است یکی از فایده های  باران سیل است که زمین را تمیز می‌کند یکی دیگر از فوایده های باران باز کردن راه فاضلاب است که هنگامی که باران می بارد بر اثر فشار آب خیابان‌ها پر از لجن می شود و این به نفع پزشکان است چرا که مردم مریض می‌شوند و عده‌ای نیز می‌میرند و وضع مرده شورها مثل دکترها خوب می شود پس برای اینکه فقر از جامعه برود باران می بارد چون عده‌ای غرق می شوند و ان عده پولدار اند پس یکی از راه‌های گذر راه پر رهرو است اینک به اصل مطلب می رسیم مرا چشم زدند و من نیز با آنها چشمک زدم ولی به علت بارندگی هوا چشم حسود کور شد خلبانان نباید هنگام بارندگی به منزل بروند چون ممکن است از زن هایشان کتک بخورد من یک فایده ی دیگر باران را گویم آن استحمام مجانی است خوش به حال گداها اگر باران آنها را نشوند با لباسشویی خودشان را شستن و قیمت این دستگاه فداکار گران می‌شود پس برای جلوگیری از گرانفروشی نباید بگذاریم که گدا ها زیر سایه بان گدایی کنند این یک توصیه مهم است چون ممکن است سایه بان بیفتد و بعدها بمیرند و قیمت مرده شویی بالا رود      

با تشکر از مغز اقتصاد جهان دکتر ریاضی دان

پیگیری فوتبال

امشب هم مثل فردا شب مسابقات فوتبال پیگیری شد در همین زمینه تعدادی از روزنامه ها مطالب دیگری را پیگیری کردند که به ما ربطی ندارد و همین طور که می‌دانید ما در زمان مهم به سر می بریم و بر مخالفت خود تاکید می‌کنیم ولی سه نفر تروریست مسلح به علت کشتن تعداد مرغ کرک را به قتل رساندن و ما نباید وحدت میان مرغ ها را بر هم بزنیم چرا که شورش های اخیر گورخر موجب ایجاد برق فشار قوی در محیط گرداگرد آن شده است ما نباید مدارس الکی را تعطیل کنیم چون گرمای هوا به شدت خوب شده و ما نیز از مخ خود استفاده نکرده آنها را دست نخورده رها می کنیم چرا که هوای بهاری حالت قناری به مزاج این حقیر ملایم نمی‌افتد پس ای خردمندان بی فرهنگ بدانید و آگاه باشید که آب شور مورد تایید نیست و ما در نهایت به آنها می رسیم دیگر عرضی نیست به غیر از چیز                             امضا                      پیر خرابات افتاده در باغات

اندر حکایت کت

کت

کت یک نوع لباس است که انگلیسی ها که موجودات خیلی کودنی هستند آن را با گربه اشتباه می گیرند . کت از جمله لباس هایی نیست که وقتی کریم پوست کلفت آمریکا را در بین کمی ریکا کشف کرد آن را ساخت بلکه در قدیم فردی در حادثه ای که برایش پیش آمد ، نصف لباس بلند خود را از دست داد و کت به وجود آمد . چون خیلی کوتاه بود بعدا مجبور شد شلوار نیز بپوشد . بحث شلوار خود بسیار مفصل است و در این مبحث نمی گنجد به همین دلیل عده ای از کت خوششان آمد و آن را با شلوار بلند (مهران مدیری) پوشیدند . البته پوشیدن کت امری حرام بوده و پوشیده کت و شلوار واجب است بنده اعتقاد دارم در این باره نباید بحث کرد به همین دلیل کتاب های زیادی در باره آن نوشته ام .

من وقتی کوچک بودم دوست داشتم دمپایی ابری بخرم ولی هیچکس برایم نخرید به همین دلیل مجبور شدم کلاهی بخرم که بعدا گم شد. من از دزدیده شدن مرغم بسیار ناراحت شدم ولی ای کاش پیازی آورده شود تا دل و جگر گوسفند تازه گردد چون ما آنها را خورده ایم امشب نیز مانند فردا شب بحث ناتمام ماند و ما اشتباهی زنده ماندیم کهاین یک حرف غلط است که لازم از کسی بیاید و آن را اصلاح کند بهتر است آرایشگر باشد خب دیگر غم نیست جز دوری شما ای قوم فجار

لطفا نظرات خود را درباره ی کت کریم پوست کلفت که قرار است بشود نازک به ما بگویید

متنی در همهمه

چای ماده مهمی است که عده ای از مردم آن را دم می‌کند و گاهی عده‌ای دیگر آن را می نوشند نوشیدن هر ماده جایز نیست و احتیاط بر فعل آن است گویا افعال ما مانند اعمال ماست پس برای بهبود وضع کلیه بیماران تالاسمی بهتر است چای را با فالوده بخوریم البته پرخوری ماده ایست بسیار مفید و ما همیشه به فکر فایده فواید خود خواهیم بود البته کار بسیار بدی است که کاربرد مشتقات چای حذف شده و ما از این بابت مورد عنایت گرفته شده ایم ای کاش جذر را آموخته بودم تا دیگر مشکلی در زندگی نداشته باشم گاهی اوقات من دلم می خواهد سوار اتومبیل شوم ولی تا به خودم می آیم خود را در اتوبوس می بینم اکنون که مشکلات بحرانی شده و روابط قمر در عقرب نشده ما می‌رویم و بعداً برمیگردیم خوب عزیزان ما برای همدیگر حرف کم می آوریم پس برای همدیگر نامه می دهیم شاید تلگراف نیز بفرستیم اگر برای ما چک بفرستید خیلی خوشحال تر می‌شدم جانم را به قبری نثار می کنم ای عزیز نا آفتابی که هستی خیلی نورانی

علل عقب مانده گی

علل عقب ماندگی

وقتی که ما به سینما می رویم و در ردیف آخر می نشینیم عقب مانده می شویم و هنگامی که بعضی از فیلم ها را تماشا می کنیم عقب نگه داشته شده حساب می شویم ولی گاهی اوقات خودم از دلم عقب می افتم تا بتوانم عقب وانت سوار شوم ولی کاش میشد علت عقب افتادگی جهان سوم را پذیرفت و البته خود آنها هم پذیرفته نیستند من که خیلی گیج هستم و ممکن است که به مسافرتی طولانی در بالای پشتبان خانه‌مان بروم تا شاید هوایی از ولایتی نسیم شود روزی که با شیلنگ آهنی وارد کارزار شدم شخصی زیبا با صورت گریه به شعر به من گفت حلوای تن تنانی بپرس تا بدانی  خب ای عزیز یا بهتر است بگویم ای پسر بدان و آگاه باش به ناآگاهی در این پادری بسی امید است برای بیکارانی مشغول مثل ما نباید به مأموران واحد گشتی شبانه را در یکی از سطل‌های زباله جایی دهد ولی گویا که این پسر که اینجا نشسته احمق است ولی من که مثل او بودم او را یک شخص معلم و عالی قدر حساب می کردم و همیشه تمرین ریاضی را روی او حساب می کردم و سلام علی کل عالم

مسابقه

در انشا ها مقداری غلط املایی وجود دارد هرکس بتواند تعداد بیشتری غلط پیدا کند جایزه دارد

اندر حکایت خودم

اینجانب بنده ساکن خانه مان فرزند پدرم مدتی است در اینجا به سر می‌برم از این که کار بزرگ می کنم میترسم ولی همه می‌دانند سگ حیوان مقدسی نیست و به همین دلیل ما باید قدس را آزاد کنیم ای عزیز هنگامی که غذا میخوری سعی کن برای هضم غذا بنر ها را تماشا کنی من وقتی زنده بودم می خواستم برم جبهه ولی زنم گفت بهتر از زن بگیرم ولی من برای اینکه با او مخالفت کنم ازدواج نکردم ولی عروسی خوبی بود خوبی از خودتان است عکس بگیرید ولی اگر بلند شدم  حسابی میزنم داغونش می کنم بهتره برم طبیعت من اتمام حجت کردم تمنا داشته باش من به تمام روستاها نامه نوشته ام هه هه هه آقا من به دلیل بزرگی پی بردم که واقعاً بی فرهنگ هستم دستم درد نکند آخه بی آخه بهتر است بدانیم چی گفت آبروع رفته خیلی اوضاع قاطی است دیگر غمی است به امید آبیاری باغچه با یک تپانچه                      امضا اثر نویسنده ی  مهم استاد بی خرد

خاطره ای از یک واقعه

امروز روز خوبی است و دلم از خوشحالی بکس باد می کند به همین دلیل در حال ذوق کردن نیستم و از اینجا برای شما آرزوی خر سواری می کنم البته با کیف و بدون کلاه که در جنگ علیه دشمن به جای استفاده از مگس نباید از خرمگس استفاده کرد چرا که من به فوتبال علاقه دارم و دوست دارم هر روز به مسابقات لیگ بز دوانی را تماشا کند ولی حیف که ماهیان شنا بلد هستند و همیشه در لیگ کشتی پیروز می شوند من این فرصت را غنیمت می‌شمارم و به شما توصیه می کنم که به پدر و مادرتان احترام بگذارید و برای رفع دردهای ناشی از خارش شکم غذای عادی مصرف نکنید تا موجب پریشانی احوال در اداره ثبت احوال نشود چون در غیر این صورت ما پیروز خواهیم شد و اوضاع از حالت غیر عادی خارج می شود همانطور که می دانید برای خروج از کشور احتیاج به ویزا داریم و آن را به مقدار سلیقه در سوپ می ریزیم امید است مورد عنایت شما قرار گیرد           

  امضا                    استاد فراری با گاری

عید نوروز و بازار شلوغ

 

وقتی که عید نوروز می رسد مردم دیوانه می شوند آنها همگی در بازار جمع می‌شوند با همدیگر حرف می زنند بعضی از آن ها قدم می زنند و بعضی ها چانه می‌زند من نیز برای بهتر شدن اوضاع چرخم را باد می زنند ولی پدرم که از دست دوستش ناراحت بود برادرم را می‌زد در این میان عده‌ای برای گذراندن زندگی لباس‌هایشان را اتو می زدند تا به مهمانی بروند و بر سر صاحب‌خانه یا میزبان با شکلات سنگ بزنند هنگامی که در کوچه ی محله میانی دعوا شد او من را با سنگ زد و من با توپ توی شیشه خانه جفتی زدم عید نوروز خیلی خوب است به همین دلیل ما به بازی و دعوا و زدن توی گوش یکدیگر خود را سرگرم می کنیم از مردم بی فکر برای پیشرفت در صحنه روزگار کفش خود را واکس می زنند و ما برای برتری بر آنها با چکش میخ زدیم که فهمیدم سیزده بدر شده و از خانه بیرون زدیم و عید تمام شد پس به مدرسه رفتیم و زنگ زده شد من نیز از خانه به بیمارستان زنگ زدم والسلام   نام تمام

۱ ۲
اینجا میتونید نوشته های تلخک رو بخونید :)
امیدوارم از حضور در اینجا لذت ببرید :))
خوشحال میشم با نظراتتون من رو یاری کنیذد :)))

فقط همین ...
در پناه حق باشید ان شاءالله :)
Designed By Erfan Powered by Bayan